تار نواختن دخملی
دیروز خونه عزیزجون بودیم دخملی که از دست امیر پسر عمه اش روز خوشی ندید یا کتکش می زد یا اسباب بازیهاشو از دستش میگرفت یا هلش می داد یا یه جاییشو گاز می گرفت البته با اون همه احتیاطهایی که می کردیم و فقط تو بغلم بودبگذریم دیروز بابایی داشت کمانچه می زد که عمو سعید هم گفت منم برم تارموبیارم تا باهم یه اهنگیرو تمرین کنیم تا تولد دخملی اونو بزنیم دخملی هم تا اون موقع تارو دست عمو سعید ندیده بود وقتی دید اون هم مثل باباش یه چیزی رو می زنه کنجکاو شد رفت سراغ تار عمو سعید عمو سعید هم تارو داد دست ایلین کوچولو تا با اون بازی کنه اگه خوشش اومد وقتی سه چهار سالش شد بذاریم کلاس تار ،ولی دخملی فقط به کمانچه بابایی علاقه دار...
نویسنده :
نسرین
9:13